وبلاگ نیلا......عشق بابا.........عزیز مامان.

بالاخره به همت بابایی واصرار مامانی دخترم توی این روزیعنی1395/03/06وبلاگ دار شد.آخه شرایط با وجود داداش نیکان خیلی سخته واسه نشستن پای کامپیوتر و وبلاگ نویسی.مامان خیلی غصه داربودم که چرا نمی تونم یه وبلاگ برای دخترکم درست کنم.یه روز خاله نادیا تماس گرفتند تا حال واحوال کنه و وجود شما را تبریک بگه.از وبلاگ گلدخترم پرسید که جواب دادم هنوز درست نکردم.گفت ای بابا...پس چرا؟؟؟حتما براش درست کن..این روزهای قشنگ زندگیتون باید براش ثبت بشه....منم خیلی جدی تصمیم گرفتم که وبلاگ را درست کنم.از بابا خواستم که توی این زمینه کمکمون کنه ودلنوشته های مامانی که توی دفتر برات مینوشتم وبه وبلاگ منتقل کنه.وخدا را شکر بابایی هم با ذوق وکمال میل قبول کرد.دخترکم.کم وکاستی هاشو بر ما ببخش.همه شرایط خیلی خوب داره پیش میره.بعد از عید یه سفر اختصاصی رفتیم گناوه واسه خرید برای دخترم.دو روز خونه خاله مهسا بودیم وکلی لباسهای خوشکل واست خریدیم.برازنده وجودت.ویارهای مامان هم بعد از عید بهتر شده وحالت تهوع ندارم.علاقه شدید به شیرینی دارم.غذا خوردنم خوب شده.از ماه ششم یهو اضافه وزن شدید گرفتم که بخاطر مصرف قرص پرنیتال.که به گفته مامای بهداشت باید کمش میکردم اما من کلا قطعش کردم.حالا احساس بهتری دارم.